بالاخره امروز دورهی صوتی آموزش داستانسرایی در فروش را به پایان رسوندم و منتشر شد.
این دوره، میوهی قرنطینههای من است.
من که همیشه به واسطهی کارم، در سفر بودم و هر روز برای مذاکرات فروش از این کارخونه به کارخونهی دیگه میرفتم، تا حد زیادی خونهنشین شده بودم. یعنی طی این مدت کرونا، دیگه اون سفرها به شدت کم شدند و من هم تا حد زیادی جلساتم غیرحضوری شده بودند و دیگه خبری از اون سفرها نبود و فعلاً هم نیست.
به هر جهت، نسبت به گذشته زمان خالیتری داشتم.
در نهایت، تصمیم گرفتم یکی از مهارتهایی که مدت زیادی برای توسعهاش وقت گذاشته بودم را بیشتر راجع بش بخونم و در نهایت با بقیه به اشتراک بذارم.
اون مهارت، چیزی نبود جزء داستانسرایی در فروش.
برای این موضوع علاوه بر دورههایی که شرکت کرده بودم و تجربیاتی که داشتم، برای به اشتراکگذاری تجربیات و دانشم نیاز داشتم که باز هم مطالعه کنم.
توی این مدتی که گذشت، سه کتاب در این حوزه را مطالعه کردم.
کتاب اصلی که واقعاً کتاب بسیار خوب و قوی بود، کتاب Sell With A Story از آقای پاول اسمیث بود. این کتاب، یک چارچوب شفاف و مدل مفید برای بهرهگیری از داستانسرایی در فروش ارائه میده.
از جایی که این کتاب، خیلی کتاب مفیدی بود، من از مدل اصلی این کتاب بهره بردم و بقیهی دانش و تجربهام رو هم روی همین چارچوب پیادهسازی کردم و دورهی مدّنظرم را طراحی کردم.
من این دوره را دو بار جداگونه درستش کردم.
اول، یک بار به طور ویدیویی و زبان انگلیسی شکلش دادم که متأسفانه هنوز موفق نشدم که در پلتفرمی منتشر کنم.
و دومین بار، به طور صوتی و البته فارسی که خوشبختانه امروز در همین سایت منتشر شد.
این که چرا داستانسرایی رو انتخاب کردم و توی این دوره راجع به چه چیزهایی توضیح میدم را در صفحهی مرتبط با دوره گذاشتم. اما، چیزی که برام لذتبخش بود، تجربهی ساخت این دوره بود.
اگرچه من کار اصلیام، تولید محتوا نیست، اما به تولید محتوا خیلی علاقهمندم. این وبلاگ همیشه برای من جایی بوده که تجربیاتم را به اشتراک میذاشتم. من همیشه مینوشتم و این بار خوشبختانه به من فرصتی داده شد که علاوه بر نوشتن، هم ویدیو ضبط و ویرایش کنم و هم صدا.
یعنی هم ویدیو درست کردم و هم اپیزودهای صوتی.
و این که تونستم تجربیاتی که در طی شش سال گذشته، از بین این هم مذاکراتی که در کارخانجات مختلف داشتم را به طور خیلی ساده بیان کنم، خیلی خوشحالم. حقیقتاً در پوست خودم نمیگنجم.
امروز یکی از بهترین اتفاقات زندگی رخ داد.
البته که هیچ ماستفروشی نمیگه ماست من ترشه، ولی من احساس میکنم که دورهی صوتی خوبی شد.
تلاش داشتم تا جایی که میشه از اضافهگویی پرهیز کنم تا مخاطب من تا جایی که میشه سریع بتونه مهارت داستانسرایی در کارهای مرتبط با فروش را کسب کنه و بتونه استفاده کنه. به نظرم همینطور هم شد.
یعنی ۱۷ تا اپیزود درست کردم که اگر مخاطب روزانه یکیاش رو هم گوش بده، بعد حدوداً ۲۰ روز میتونه که یک ذهنیت خیلی خوبی نسبت به داستانسرایی در فروش پیدا کنه و بتونه که که از این مهارت برای افزایش فروشش بهره ببره.
انتظار اولیهام این بود که دورهی صوتی، حدود دو ساعت و نیم باشه ولی در نهایت یک ساعت بیشتر از چیزی که انتظار داشتم شد.
یکی از خوشحالیهای دیگهام هم این بود که اپیزودهای اولیه رو که به دوستانم که در کار فروش بودند، دادم تا گوش کنند و اونها رضایت بالایی داشتند و این هم برای من باعث افتخار بود.
و نکتهی پایانی اینه که ما وقتی میتونیم بگیم روی یه چیزی تسلط داریم که بتونیم اون موضوع را به طور خیلی ساده و البته کاربردی برای بقیه توضیح بدیم.