حالا چرا غاز؟ تا دیروز که همه میگفتند: لطفاً گوسفند نباشید. اصلاً این حیوانات معصوم چه کردهاند که ما انسانها به خودمان جرأت میدهیم که دستور بدهیم مانند فلان حیوان باشیم یا نباشیم.
به نظرم گناه حیوانات اعم از پرندهها و چهارپایان این است که میتوانند ما را در ساختن مدلهای ذهنیامان یاری دهند. مثلاً همین غاز زیبای دوستداشتنیِ نازنین، میتواند اهیمت تخصص و حرفهایگری را به ما نشان دهد. حکایت زیر را بخوانید تا منظورم را متوجه شوید:
روزی غازی خوشحال و خندان داشت علف میخورد و همینطور که داشت علف میخورد، یک اسب از کنارش رد شد. غاز سر صحبت را با اسب باز کرد، سینهاش را جلو داد و با غرور و یک صدای آرام خطاب به اسب گفت: «من از تو کاملتر و برتر هستم، به این خاطر که تو فقط یک استعداد داری ولی من میتونم مثل تو راه بروم، با بالهایی که دارم، از زمین جدا شوم و هر وقت که خوشی زد زیر دلم، به دریاچه بروم و در آب خنک سرحال شوم. من از همهی قدرتهای متفاوت پرنده، ماهی و چهارپا برخوردارم.»
اسب خیلی آرام و با طمأنینه، بینیاش را بالا کشید و با آرامشی آمیخته به غرور پاسخ داد: «راست میگویی، تو سه تا ویژگی داری ولی در هیچ کدام هویت مشخصی نداری. تو پرواز میکنی، اما بسیار سنگین و ناشیانه و به همین دلیل نمیتوانی خود را در سطح چکاوک یا پرستو قرار دهی. میتوانی در سطح آب شنا کنی، اما نمیتوانی مانند ماهیان درون آب زندگی کنی و عمق اقیانوس را ببینی و وقتی هم راه میروی با پاهای پهنات، راه رفتنات خندهآور است. من قبول دارم که فقط حرکت روی زمین را بلد هستم، اما این کار را بسیار عالی انجام میدهم. دست و پایم زیبا حرکت میکنند! سرعتم زیاد است و قدرت فراوانی دارم. من ترجیح میدهم که اسب باشم با یک توانایی معلوم تا اینکه غازی باشم چون تو که هویتاش معلوم نیست.»
کل حرف من هم همین است. به خصوص در این روزهای به شدت پیچیده و شلوغ. اولین مخاطب این حرف هم خودم هستم که احساس میکنم حرفهایگری و تخصص را به اندازهی کافی جدی نگرفتم.
هم خطاب به خودم و هم به همهی دوستان، توصیه میکنم که بیایید غاز نباشیم و از حرفهای اسب بالا خطاب به غاز درس بگیریم. پس بیایید همزمان تحلیلگر بورس، تحلیلگر رمزارز، مشاور بازاریابی، متخصص برندینگ، خفن دیجیتال مارکتینگ و دانشجوی دکترای مهندسی مکانیک نباشیم.
البته که در راه حرفهایگری قسمت سخت داستان آنجا است که بفهمیم میخواهیم در چه حوزهای حرفهای شویم. ولی اگر مسیرمان را هنوز نشناختهایم، دلیلی وجود ندارد که هویتهای چندگانه به صورت همزمان داشته باشیم.
پیروز باشید ولی غاز نباشید.
نارنجیمن
[مطلب مرتبط: ببعینگری]
2 Comments
فواد انصاری
به تازگی خلاصه کتاب Range رو از بی پلاس گوش دادم و میگفت خیلی از حرفه ها و مسئله ها را با یک رنج از تخصص های متفاوت میشود حل کرد و متخصص تک بعدی بودن الزاما جوابگوی همه ی مسایل نیست.
محمد قربانیان
فواد جان سلام.
من هم این ایپیزود رو گوش دادم و معتقدم که این نوشته با اصل مطالب کتاب گستره، در تضاد نیستند.
اگر بخواهم خیلی خلاصه بگم و از همین داستان غاز بهره ببرم، در کتاب گستره گفته میشه که شما وقتی نمیدونی که میخوای توی پریدن حرفهای شی یا توی دویدن یا توی شنا کردن، این حق را به خودت بده که بتونی روزایی رو فقط بپری، روزایی را فقط بدوی و روزایی را فقط شنا کنی و هیچ وقت تا به مسیرت اطمینان نداری، شروع نکن در یکی از آنها خبره شی.
اما هیچ کجا از کتاب گستره هم به کسی توصیه نمیکند، که هم در دویدن خبره باشد و هم در پریدن و هم در شنا کردن خبره بشه. در واقع گستره، مقدمهای است برای تخصص.
حقیقتا این است که گستره برای وقتی است که هنوز به مسیرمان اطمینان کامل پیدا نکردیم. تا یک زمانی باید به خودمان فرصت خطا و بررسی بدهیم. ولی از جایی به بعد، دیگر این فرصت نیست و باید بدانیم که چه هستیم.