پیشنوشت: در مورد گوسفندنگری و استفاده حداکثری از ظرفیتها، محمدرضا شعبانعلی در اینجا به طور مفصل صحبت کرده است. یک جوک اصفهانی باعث شد، که من هم راجع به این موضوع مطلب بنویسیم.
داستانک یک: یکی از دوستان دوران کودکی روزبه، علاقهی زیادی به یادگیری دارد و هر روز در دورههای مختلف شرکت میکند. بر روی دیوار اتاق او، حداقل ده مدرک مختلف قاب شده وجود دارد. با او که صحبت میکنیم به نظر میرسد در بعضی از این حوزهها، واقعاً حرفی برای گفتن داشته باشد. او به همین خاطر تعداد دوستان زیادی دارد و اعتباری هم کسب کرده است. اما او از هیچ از این مدرکهایش برای کسب درآمد استفاده نمیکنه و هر روز دنبال کار میگردد……
داستانک دو: روزبه، موسس و صاحب شرکت «چاپا سازان سریع» است. در واقع کار اصلی آنها، تولید محتوای آموزشی در مورد یکی از کاربردهای پرینتر سه بعدی است. شرکت آنها در حال حاضر، فقط خدمات آموزشی ارائه میدهد. او به توسعهی کسبوکارش با فروش پرینترهای سه بعدی فکر میکند……
اصل مطلب:
گوسفند، که البته بنده، کملهی «ببعی» را بیشتر دوست دارم، حیوانی دوستداشتنی و پندآموز است. قبل از ادامه دادن به نوشتن راجع به این حیوان، ابتدا میخواهم یک گریزی به اصفهانیها که البته خودم هم یکی از آنها هستم، بزنم.
خوشبختانه یا شوربختانه، ما ایرانیها برای مردم تک تک شهرهایمان، مجموعهای از صفات برای جوک تعریف کردن داریم. اما تفاوت اصفهانیها با دیگر شهرها این است که اکثر جوکهای مرتبط با اصفهانیها را خودشان ساختهاند و این جوکها، تنها وقتی خندهدار اند که از زبان مردم این شهر شنیده شوند. یکی از این جوکها، راجع به قربانی کردن یک گوسفند توسط یک اصفهانی است:
گویند که روزی یک اصفهانی قصد قربانی کردن یک گوسفند را داشت، پس قصاب را به خانه فراخواند. همین طور که قصاب مشغول آماده کردن آن حیوان زبان بسته جهت سربریدن بود، مرد اصفهانی شروع به سخنوری کرد:
“دادا! تا جایی که امکانش هست، گوشتاشا سالم برام در بیار آ بعدش تیکه تیکه کون. پشماشو هم جدا کون اما حواسِدا جم میکونی که به پوستش خط و خوطی وارد نَشِد، چون میخوام باش سجاده درست کونم. سیرابشو برام جدا بذار، برا دلدردی بِچام خُبِس. کله پاچهاش هم که برا شبی یلدا، بایِد جدا بذاریم. دنبههاشم، میشِد به جا روغن استفاده کرد و استخواناشم که برای سوپ. مواظب باش، پشکلاشا یهوکی دور نندازیا که میخوام بیریزم تو باغچهامون به عنوان کود. شاخاشم جوری جدا کون که خدای نکرده نشکِنِد، میخوام بذارم تو دکور.
دیده شده که در این لحظه، گوسفند بیچاره، زبان باز کرده و به آقای اصفهانی گفته: «می خوای صدامو هم ضبط کن، بذار زنگ موبایلت”
حقیقت این است که گوسفند موجودی است که از تمام اجزای آن میشود استفاده برد و پندی که از او باید گرفت این است که چرا وقتی ما موجوداتی به زندگیامان اضافه میکنیم، از تک تک اجزای آن استفاده نکنیم؟ اگر بخواهم دقیقتر صحبت کنم، باید به جای کلمهی «موجود» از «ظرفیت» استفاده کنم. محمدرضا در همان سلسله نوشتههایش در مورد گوسفندنگری، راجع به تفاوت ظرفیت و منابع صحبت میکند. به طور مثال، اون شبکهای که دوست روزبه ایجاد کرده، یک ظرفیت برای او محسوب میشود. آیا او از ظرفیتهایی که اینجا وجود دارد، به خوبی استفاده میکند یا به دنبال گستردهتر کردن آن شبکه است؟ اصلاً آیا این کار درست است که وقتی یک ظرفیتی وجود دارد، قبل از اینکه از آن به خوبی استفاده کنیم، دنبال ایجاد ظرفیتهای جدید باشیم؟
در داستانک دوم، روزبه میخواهد علاوه بر خدمات، محصول هم ارائه بدهد. حال سوال این جا است آیا او از ظرفیت ارائهی خدمات آموزشی به اندازهی کافی استفاده میبرد؟ آیا از تک تک اجزای این ظرفیتی که قبلاً ایجاد کرده است، خبر دارد؟ و اگر دارد، چرا دنبال افزایش ظرفیت جدید در سازمان است؟
همانطور که قبلاً در سبک زندگی ناب، هم گفتم، خیلی از اوقات ما دست به اضافه کردن مواردی در زندگیمان میکنیم که دست و پاگیر هستند و چابکی را از ما میگیرند. عدم استفاده حداکثری از ظرفیتهایی که داریم و تلاش برای ایجاد ظرفیتهای جدید، یکی از اشتاباهات راهبردی ما چه در زندگی شخصی و خانوادگی و چه در کسبوکارهایمان است.
وقتی با دوستان یا همکارانمان قرار میگذاریم که برای انجام یک سفر شهری یا بیرون شهری، به جای استفاده از دو خودروی مجزا، از یک خودرو استفاده کنیم، داریم از یک ظرفیت موجود، بیشترین استفاده را میبریم.
احتمالاً نرخ رشد میزان ثروت یک فرد، یک سازمان و یک جامعه وقتی مثبت و بزرگ میشود که یاد بگیرد چگونه از ظرفیتهایی که دارد، بیشترین استفاده را ببرد و این همان ببعینگری است. ببعینگری یعنی هر ظرفیت را به عنوان یک ببعی در نظر بگیریم و خودمان را آن فرد اصفهانی ببینیم که میخواهد از تک تک اجزای این ببعی، استفاده ببرد. اینجا است که رشد آغاز میشود.
سپاس از اینکه این مطلب را خواندید.
محمّد قربانیان
6 Comments
مجله حسابداری و حسابرسی
درود و خدا قوت
آیا او از ظرفیت ارائهی خدمات آموزشی به اندازهی کافی استفاده میبرد؟ آیا از تک تک اجزای این ظرفیتی که قبلاً ایجاد کرده است، خبر دارد؟ و اگر دارد، چرا دنبال افزایش ظرفیت جدید در سازمان است؟
خیلی از اوقات ما دست به اضافه کردن مواردی در زندگیمان میکنیم که دست و پاگیر هستند و چابکی را از ما میگیرند. عدم استفاده حداکثری از ظرفیتهایی که داریم و تلاش برای ایجاد ظرفیتهای جدید، یکی از اشتباهات راهبردی ما چه در زندگی شخصی و خانوادگی و چه در کسبوکارهایمان است.
متن بالا خیلی تاثیرگذار بود.
محمد قربانیان
متشکرم
سمیرا
مطلب خوبی بود،مچکرم.
محمد قربانیان
سپاس فراوان.
نظر لطف شما است.
پهپاد
نام گذاری زیبایی روی این داستان بود
تشکر
محمد قربانیان
ممنونم. لطف دارید.