باید به دقت به بازی شطرنج نگریست.
هر یک از مهرهها، نقشی دارند. یکی شاه است و یکی سرباز و دیگری اسب.
سرباز، سرباز به دنیا آمده است و این بر اثر جبر روزگار بوده است. همانطور که رخ بر اثر جبر روزگار رخ شده است و حتی شاه هم به اختیار، شاه نشده است.
هیچ یک از مهرهها انتخاب نکردهاند که چه باشند. حتی انتخاب نکردهاند که توانمندی در انجام چه حرکاتی داشته باشند. تنها اختیاری که دارند این است که بین حرکتهایی که میتوانند انجام دهند، انتخاب کنند.
سرباز میتواند انتخاب کند که سر جایش بایستد، قدمی به جلو بردارد، بجنگد یا خود را قربانی پادشاه کند. این امر برای دیگر مهرهها هم با توجه به نوع حرکتشان صادق است.
آری
زندگی تلفیقی از جبر و اختیار است.
ما در انتخاب جنسیت، ملیت، خانواده، رنگ و پوست و حتی استعدادهایمان نقشی نداشتهایم. دقیقاً مانند مهرهی شطرنجِ صفحهی مملو از مربعهای فراوان سیاه و سفید هستیم، منتها ممکن است که نسبت اختیار و جبرمان در مقایسه با آنها کم و زیاد باشد.
شاید این بیرحمی روزگار باشد و شاید هم عدل الهی که فردی را سرباز و دیگری را شاه یا وزیر آفریده است.
سرباز نمیتواند منکر سرباز بودنش شود. غر زدن او به خاطر سرباز بودنش هم سودی برایش نخواهد داشت.
مهرهها تنها یک وظیفه دارند و آن این است که با توجه به اختیاراتشان، حرکت درست را انجام دهند. همین!
برای آدمی نیز همین وضع است. نیازی نیست کارهای قلمبه سلمبه انجام دهد که از توانش خارج است. کافی است با توجه به اختیاراتی که دارد، به دنبال حرکت درست بگردد و آن را انجام دهد.
اسب نمیتواند مانند وزیر تعداد زیادی حرکت انجام دهد، اما باید کاری کند که تاریخ دربارهاش بگوید که پرشهایش به موقع و به جا بود. در چنین شرایطی حتی اگر نتیجهی نهایی بازی مطابق میل نباشد، باز هم آن اسب سربلند خواهد بود.
برای رضایت از زندگی نیز کافی است انسان قواعد بازی را بداند. همین که بپذیرد بخشی از زندگی جبر بوده است و چه اختیاراتی دارد و قواعد بازی چیست به او کمک خواهد کرد که درست قدم بردارد و باز هم اگر به هر دلیلی نایل به موفقیت نشد، رضایت را احساس کند.
و مهرهها وقتی بازی را میبرند که همگی با هم حرکات درست انجام دهند. یک حرکت اشتباه توسط یک مهره برای باخت کافی است و این همان رمز پیروزی و یا شکست کسبوکارها و جوامع است. خرد جمعی، همین است. خرد جمعی همان بازیکن شطرنج است. عقبماندگی هم این است که مهرهها نپذیرند که حرکاتشان به هم وابستهاند و کوته فکر باشند.
برای بردن بازی شطرنج، چه بسا که نیازمند قربانیانِ زیادی است. چه تلخ است زمانی که برای جلوگیری از مات شدن، باید وزیر را به کشتن داد و چه عجیب است که حضور یک سرباز میتواند نقش شگرف در شکست طرف مقابل داشته باشد.
جامعهای که یاد نگیرد بیرحمانه قربانی کند، بازنده بودن برایش عادت خواهد شد.
همچنین کسب و کاری که قربانی کردن را یاد نگیرد، ورشکستگی را تجربه خواهد کرد. همانطور که قربانی کردن وزیرِ شطرنج برای جلوگیری از مات شدن تلخ است، خیلی از اوقات رها کردن یک بازار و یا محصولی که سرمایهی زیادی به آن تخصیص شده است برای بقای کسب و کار ضروری و صد البته که تلخ است.
خوزستان و دبی، در بند جبر در منطقهای گرم در حاشیهی خلیج فارس آرام گرفتند، اما با به دوش کشیدن مسئولیت اختیار یکی دچار ورشکستگی آبی شد و دیگری پیشتاز توسعه.
پ.ن ۱: در شطرنج جامعهی ایرانی، مهرهها به ندرت به همدیگر توجه میکنند. کمتر به قواعد بازی توجه میکنند و هر کس فقط به فکر این است که خودش را دریابد. مدیران زیادی ترجیح میدهند فقط کارهایی بکنند که در زمان مدیریتشان بدرخشند و کولهباری از نتایج تصمیمهای نابجا را برای نسل بعد خود به میراث بگذارند.
پ.ن ۲: من یک آدم سیاسی نیستم، اما به عنوان یک شهروند میتوانم درک کنم که ایران توسعهی اقتصادی را برای رسیدن به اهداف دیگری قربانی کرد و نتایجش را امروز با تمام وجود میبینیم.
بیشتر بخوانید: قمار زندگانی
بیشتر بخوانید: کتاب هنر رزم
با تشکر
محمّد قربانیان (نارنجیمن)
8 Comments
faeze
يكي از بهترين تعابير و ديدگاه هايي بود كه ديدم 👍👍
محمد قربانیان
یک دنیا ممنون از نظر لطفت و محبتت
سعیده
عالی بود، به خصوص این جمله: «جامعهای که یاد نگیرد بیرحمانه قربانی کند، بازنده بودن برایش عادت خواهد شد»
سلامت باشید.
محمد قربانیان
سپاس
تیموری
مطالب بسيار جالب و ديدني است،
متشکرم
https://www.pasargadmetal.com
محمد قربانیان
بزرگوارید
faeze
بي صبرانه منتظر نوشته هاي جذاب و خواندني جديدتان هستيم.
تیموری
باسلام
من بیننده وطرفدار مطالب شما هستم،لطفا مقالات بيشتر ی منتشر نماييد.
متشکرم
https://www.pasargadmetal.com