این روزها برای هر چیزی که ما به آدمها باش سروکار داشته باشیم، یک نرمافزار برای تلفنهای هوشمندانمان به بازار آمده است و یا در حال آمدن است. مثلاً برنامهی کنترل کالری و کاهش وزن، اپلیکیشنی برای سفارش غذا، سفارش تاکسی، فراخواندن تعمیرکار و… .
حال بیاید فرض کنیم که تکنولوژی دنیا را در نوردیده و رباتها قرار است جایگزین ما انسانها شوند. ربات به قدری قوی شدهاند که میخوتاهند بر ما حکمفرمانی کنند و حتی ما را کنار بگذارند. به هر یک از ما، فرصتی محدود دادهان که با پایان آن، یک فایلی را به آنها تحویل دهیم و در نهایت به یک اپلیکیشن تبدیل خواهیم شد و فیزیک ما نیست خواهد شد.
اپلیکیشن ما در بین انبوه اپلیکیشنهای دیگر آدمها قرار خواهد گرفت و توسط بازماندگان نهایی مورد استفاده خواهد گرفت. به احتمال زیاد، چنانچه کمی برای خودمان ارزش قائل شویم، دوست نداریم که اپلیکیشن ما که ماحصل زندگی ما است، در بین امثال خودش سرگردان و گمنام بمیرد. پس تمام تلاشمان را به کار خواهیم انداخت. به نوعی مسئلهی مرگ و زندگی است.
ماندن اثری از ما، در مانایی این اپلیکیشن خواهد بود. پس باید دست به کار شویم. زمین را به زمان بدوزیم تا پاسخگوی عریزهامان، یعنی میل به بقا باشیم. چه باید کرد؟ آیا بشینیم تا فرد دیگری بیاید و اپلیکیشن ما را طراحی کند؟ تو این ضیق وقت که کسی حوصله ندارد برای ما اپلیکیشن طراحی کند، به فکر خودش است. تازه اگر هم بکند، جوری میکند که از مال خودش بهتر از مال ما باشد. یا شاید اصلاً تخصصش طراحی اپلیکیشن برای شخص خودش باشد و از پس ما بر نیاید. او خبر ندارد ما چند مرده حلاجیم. نه ضعف ما را میداند و نه قوتمان را.
باز هم فکر میکنیم، شاید بتوانیم درون خودمان را به او بگوییم و منتظر بمانیم تا او برای ما اپلیکیشن طراحی کند و ما را ماندگار کند. اما باز به این نتیجه میرسیم که درون ما که گفتنی نیست. اصلاً او ممکن است از کلماتمان، چیزی سر در نیاورد و فقط بهت زده باشد. در نهایت به این نتیجه میرسیم که هر یک از ما، برای نجات خودمان نمیتوانیم گدایی دیگری را بکنیم. پس من طراح اپلیکیشن زندگی ام هستم.
وقتی به این نتیجه رسیدیم، دست به طراحی و کد نویسی میبریم. در درون خود گم میشویم. به رویا سفر خواهیم کرد. سوال میپرسیم: من اگر قرار است بمیرم، چه چیزی باید نمایشگر من باشد؟ کاغذ بر میداریم و آنچه میخواهیم را نقاشی میکنیم. مینویسیم، کاغذ را پاره میکنیم و سراغ کاغذ جدید میرویم. باز مینویسیم. کد میزنیم و از این پلتفرم به پلتفرم دیگر حرکت میکنیم. به کاغذمان بر میگردیم. کلماتی که روی آن نقشونگار کردهایم را مرور میکنیم. به ندای درونمان گوش میسپاریم و میپرسیم آیا این نقش و نگار، از درون من میآیند؟ فکر میکنیم. دست در موهایمان میبریم. باز هم بر میگردیم و نقشها را میبینیم. دیگر بر روی این برگهای که روزگاری درخت بوده است و جان داشته، لغاتی را میبینیم که آنچه ما بدان عشقورزی میکنیم را نشان میدهد. این نوشته به ما دیکته میکند که برای ماندنمان، منوی فلان باید به این رنگ باشد و در این مکان قرار گرفته باشد. الگوریتم هوش مصنوعی ما باید به اینگونه باشد تا هدف نهایی برآورده شود و…. . ما شروع میکنیم کد میزنیم و کلماتمان در ذهن جا خوش کردهاند.
زمان در گذر است. باید مطمئن شویم برنامهامان کار میکند و به روش درست هم کار میکند. برنامه را اجرا میکنیم و به خطا میخوریم. خطا را رفع میکنیم و این بار هشدار مشاهده میکنیم. هشدار را بر طرف میکنیم و باز خطا میبینیم و تکرار و تکرار. انگار اجرا کردن اپلیکیشنمان از کد نوشتنش هم سختتر است. از بین ما کسی بُرد میکند که در اجرای صحیح اپلیکیشنش پافشاری کند. ما نهایت تلاشمان را میکنیم به امید مؤثر و مانا بودن.
بررسی:
اسفتن کاوی در کتاب هفت عادت مردمان مؤثر، دو نوع پیروزی برای زندگی مطرح میکند: شخصی و عمومی. پیروزی شخصی که همان رسیدن به استقلال فردی است، پیشنیاز پیروزی عمومی است. از این هفت عادت، سه عادت ما را به پیروزی شخصی هدایت میکند و سه عادت به پیروزی عمومی. یکی هم به ما بیشتر اصرار میکند که برای هر نوع پیروزی، ارهات را هر روز تیزتر از دیروز کن و حواست را جمع کن، کند نشود.
در پیروزی شخصی، یک استعارهی خوب به کار میبرد و آن هم استعارهی نرمافزار کامپیوتری است. سه عادت داریم:
۱- عامل باش: کسی که باید اپلیکیشن طراحی کند، خود ما هستیم. نمیتوانیم منتظر دیگران باشیم تا کسی بیاید و دست ما را بگیرد. برخیز و خودت را دریاب. ای کاش، ای کاش …… نکن.
۲- از آخر به اول نگاه کن: همون لحظاتی است که فکر میکنیم و کاغذها را پاره میکنیم و میاندیشیم که در نهایت اپلیکیشن ما، چگونه خواهد بود. اینجا است که ما در زندگی، به این سوال باید پاسخ دهیم: من در این دنیا هستم که چه کنم؟ ما از آخر به اول نگاه میکنیم تا پاسخ را بیابیم.
۳- امور اول و مهم را اول قرار بده: این همان اجرا کردن اپلیکیشن است. برای اینکه در اپلیکیشنمان به خوبی کار کند، چه باید کرد؟ در زندگی هم، وقتی رویا و هدفمان را تعیین کردیم، در کارهای روزمره کدام کارها را اولویت قرار دهیم که به این رویا نزدیک شویم؟ چگونه زندگیامان را برنامهریزی کنیم؟ چگونه؟
و در نهایت، استفن کاوی را نمیتوان رها کرد 🙂